دیگر فرصت مان کم است. دنیای ما حقیقتا در وضعیت اضطراری قریب الوقوعی است. چند بمب ساعتی وجود دارند، حتی نیازی به تغییرات آب و هوایی هم نیست. بهشت عصبانی است. زمین عصبانی است. طبیعت عصبانی است، منتظر است تا ما به ذات دوست داشتنی و مهربانانه خود برگردیم، همانطور که قصد خدا برایمان اینطور بوده است، تا دیگران، خود و خانواده مان را نجات دهیم. تمام این انرژی خشم و اضطراب ما را هدف گرفته است. در مقایسه با این، بمب اتمی مثل یک اسباب بازی کودک است. یک قهرمان باشید. شیوه زندگی خودمان را تغییر دهیم. یک قهرمان باشید. به سیاره کمک کنید. حیوانات را نجات دهید. دنیای مان را نجات دهید. ما با هم دعا میکنیم. حتی اگر نمی توانید الان وگان شوید، فقط دعا کنید که زودتر وگان شوید. برای "جهان وگان" دعا کنید. لطفاً به ما بپیوندید، تا هر یکشنبه، ساعت ۹ شب، به وقت هنگ کنگ مدیتیشن کنیم. دعاهای ما بسیار قدرتمند خواهند بود زیرا آن توسط بهشت ها و قدسیان و قدرت خدا پشتیبانی می شود. آن قدرت فوق العاده ای دارد که قبلا ناشناخته بوده است، به خصوص اکنون ما این را با هم انجام می دهیم، و شما وگان شدید، دعا می کنید که وگان شوید، می خواهید به کمک همه خصوصیات خیرخواهانه تان در درون، وگان شوید. این بسیار مؤثر است. لطفاً به اعضای خانواده تان، دوستان، آشنایان بگویید، به هر کسی که می شناسید تا با ما، برای یک جهان وگان دعا کند. برای آنها نیز خوب است. می توانیم حدود نیم ساعت «با همدیگر دعا و مدیتیشن کنیم»، «با همدیگر دعا و مدیتیشن کنیم»، «دوباره هر یکشنبه» این را ادامه میدهیم تا "جهان وگان" پدید آید. حتی صادقانه نشستن به مدت پنج دقیقه، بیست دقیقه، آن هم به پاکسازی دنیای ما، برای نجات فرزندانمان و داشتن یک زندگی شریف، شایسته و مطلوب کمک می کند، یک زندگی در خور فرزندان خدا. برای نجات بی گناهان به ما بپیوندید. برای نجات جهان ما به ما بپیوندید. خواهش میکنم! باشد که خداوند چندین برابر به شما در این زندگی و پس از آن برکت دهد.
سلام! سلام، در عشق خداوند. چطور هستید؟ ممنونم که امروز با من هستید. عذرخواهی اگر کمی آماده نیستیم زیرا این [ضبط] به نوعی سریع و یکهو صورت می گیرد. من دیگر نمی توانستم صبر کنم، بنابراین می خواهم امروز همه شما را مخاطب قرار دهم. و متشکرم که صبور هستید.
آنچه مرا وادار می کند تا امروز با شما صحبت کنم، فکر می کنم بسیاری از شما آنرا به خوبی می دانید. این روش ظالمانی ای است که در دامداریهای صنعتی وجود دارد. هر کسی که به آن نگاه کند، احساس خوبی نخواهد داشت. من نمی خواهم که محکوم کنم. من در انجام این کار مردد هستم زیرا می دانم که شما نمی دانید. بسیاری از شما نمی دانید که پشت دربهای بسته به اصطلاح دامداریهای صنعتی چه می گذرد. من می دانم که شما، بسیاری از شما، واقعیت ظلم را درون آن چهاردیواریهای ممنوعه و دربهای بسته را نمی دانید یا به آن واقف نیستید. مثل من که قبلآً آنرا نمی دانستم. در وطنم یا هر کجا که قبلاً سفر کردم، برای مثال هند یا برمه یا تایلند، می دیدم که حیوانات آزاد هستند. آنها ممکن است کارهایی را برای کمک به کشاورزی انجام دهند، اما آنها آزاد هستند.
و می دانم که شما حیوانات را دوست دارید، این چیزیست که می دانم. فقط آگاه نیستید که چه کاری انجام دهید تا به آنها کمک شود. خدا را شکر که ما قدرتهای دعا را داریم، قدرت دعا را داریم. ما می خواهیم برای "جهان وگان" دعا کنیم و شما با من دعا می کنید. از آنجایی که فقط وگان بودن برای برقراری صلح کافی نیست. ما باید با ترویج مداوم وگان و حفظ صلح از طریق این روند خیرخواهانه و شیوه زندگی، از زندگی و حیات محافظت کنیم. این امر می تواند انجام شود به شرط اینکه از روی اعتقاد وگان باشیم، به خاطر شفقت، صلح پایدار، سیاره پایدار، جهان پایدار از طریق شیوه هماهنگ زندگی.
بنابراین، من می خواهم از شما بینندگان زیبا و نجیب بخواهم، هر شخصی که میخواهید در جامعه باشید، که از لحاظ موقعیت تان، طرز فکرتان، نظرات تان، عقاید مذهبی تان است، فقط لطفاً از قلب با محبت خود پیروی کنید. شما نمی خواهید به طرز وحشتناکی بمیرید، بنابراین از خود بپرسید، "آیا می خواهید در گوشه ای تاریک که هیچکس از سرنوشت شما باخبر نیست و کسی فریادهای کمک طلبانه تان را نمی شنود، بطور وحشتناکی بمیرید؟" وضعیت شما به هر کسی که شما را شکنجه میکند، بستگی دارد و در یک لحظه شما کشته می شوید. شما آن را نمی خواهید، میخواهید؟ بنابراین، حیوانات نیز چنین چیزی را نمی خواهند. و من مطمئن هستم که شما نمی خواهید فرزندانتان از شما به زور گرفته شوند. حیوانات هم چنین چیزی نمی خواهند. حتی کودکان این را درک می کنند. بنابراین، ما می خواهیم با هم دعا کنیم. اگر به عدالت اعتقاد دارید، حتی اگر در این مقطع نتوانید وگان شوید، فقط دعا کنید که زوتر وگان شوید. برای "جهان وگان" دعا کنید.
در تاریخ تعیین شده ۹ فوریه ۲۰۲۰ با ما دعا کنید. بخاطر این، قدرت فوق العاده ای برایمان به اینجا نازل شده است. شما صادقانه دعا کنید و بعد خواهید دید که آنچه می گویم درست است. یکشنبه، ۹ فوریه ۲۰۲۰، امسال، ساعت ۹ شب بوقت هنگ کنگ. من همچنین بعضی ساعتهای کشورهای دیگر را هم برای شما دارم. و این یک زمان بسیار مناسب برای اکثر قاره ها است، بنابراین لطفا زمان ِ کشور خود را پیدا کنید. هر کجا که هستید ساعتتان را تنظیم کنید هر کاری که می کنید، لطفا برای چند لحظه مکث کنید تا با ما، با من برای "جهان وگان" دعا کنید. دعاهای ما بسیار قدرتمند خواهند بود زیرا آن توسط بهشت ها و قدسیان و قدرت خدا پشتیبانی می شود. من اطمینان حاصل کردم که چنین شود. آن قدرت فوق العاده ای دارد که قبلا برای بشر ناشناخته بوده است، به خصوص اکنون که ما این را با هم انجام می دهیم، و شما وگان شدید یا دعا می کنید که وگان شوید یا می خواهید به کمک همه خصوصیت خیرخواهانه و ذاتی تان در درون خودتان، وگان شوید. این مؤثر و بسیار مؤثر خواهد بود.
لطفاً به اعضای خانواده، دوستان تان، آشنایان تان بگویید، هر کسی را که می شناسید تا با ما، با شما، با ما برای یک جهان وگان دعا کند. برای آنها نیز خوب است. من این را به خاطر شما و به خاطر آنها گفتم، زیرا ما به این ترتیب یک سیاره احیا شده خواهیم داشت، بنابراین شما به جهنم نخواهید رفت و مانند طریقی که قصابها گوشت حیوانات را چرخ میکنند، چرخ نخواهید شد.
من به فرزندان شما فکر می کنم. مطمئن هستم که آنها را بسیار دوست دارید؛ بیشتر از هر چیز دیگر در دنیا، بیشتر از هر گنجینه ای. از آن مطمئنم. بنابراین، در مورد این فکر کنید. اگر می دانید چیزی مسموم است، شما خودتان نمی خواهید آن را مصرف کنید، حتی اگر ناامید باشید، گرسنه باشید، شما سم مصرف نخواهید کرد. بنابراین، مطمئناً هرگز نمی خواهید فرزندانتان نیز چنین چیزی را داشته باشند. گوشت حیوانات، هر نوع از آن، سمی است. همه گوشت ها - منظورم گوشت پرنده، گوشت ماهی، تخم مرغ، گوشت حشرات، کرم ها، هر چیزی که بخزد، هر چیزی که حرکت کند - آنها سمی هستند. شما را بیمار می کند، باعث می شود بعضی اوقات فلج شوید؛ قادر به انجام کاری نباشید یا یک زندگی با عزت نداشته باشید. این به آرامی یا سریع شما را می کشد. اما فقط این نیست، فقط بیمار بودن یا مردن نیست. این شما را به جهنم هدایت میکند. جدی می گویم، در زندگی ام، در کل زندگی ام هیچوقت انقدر جدی نبوده ام.
اغلب شما حیوانات خانگی مانند سگ، گربه، حیوانات یا پرندگان، غاز، اردک دارید. من دیدم که بسیاری از شما انواع حیوانات خانگی مختلفی دارید و آنها بسیار بامحبت، باهوش، بسیار بامزه، خیلی شبیه انسان هستند، بنابراین شما آنها را خیلی دوست دارید. برخی افراد نیز گاوها و خوک ها را بعنوان حیوانات خانگی دارند. حتی اگر شما آنها را بعنوان حیوانات خانگی ندارید، آنها هیچ تفاوتی با سایر حیوانات خانگی شما، مانند سگ، پرنده، غاز، اردک، حتی بوقلمون، گربه و غیره ندارند. همه آنها حیوان هستند؛ آنها متفاوت نیستند، دقیقاً مثل ما که همه انسان هستیم. برخی از ما پوست زرد رنگ داریم، برخی قرمز، برخی سیاه رنگ، برخی قهوه ای، برخی دیگر سفید، اما همه ما انسان هستیم. ما با زبانهای مختلف صحبت می کنیم، اما همه ما یک نژاد هستیم، نژاد بشر. به طور مشابه، همه حیوانات یک نژاد هستند، آنها حیوانات هستند. و مهمتر از همه، آنها همان نژاد ما هستند. آنها همزیست مان هستند، آنها ساکنان زمین هستند؛ آنها حق دارند در اینجا وجود داشته باشند، درست مثل ما. ما نمی خواهیم آن حق را از آنها بگیریم که خدادادی است، درست همانطور که خداوند به ما زندگی مان را داده است.
پس، زبان برای اینکه درک کنیم لازم نیست. بعضی اوقات آنها حتی صحبت نمی کنند؛ آنها نمی توانند. آنها از طریق تله پاتی صحبت میکنند. آنها با زبان های مختلف با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند، درست مثل این که گاهی ما با زبان های مختلف با یکدیگر صحبت می کنیم. اما ما لازم نیست که زبان آنها را بفهمیم تا عذاب آنها را بدانیم. اگر در این باره نمی دانید، لطفاً فیلم هایی مانند Cowspiracy Earthling Meet Your Meat Meat the Truth What the Health و غیره، و غیره و بسیاری دیگر را تماشا کنید تا خودتان احساس درد و رنج در چهره آنها، ابراز غم و اندوه، درد و رنج و اضطراب را ببینید. دقیقاً مثل ما اگر در وضعیت آنها باشیم. آنها گوشت دارند، استخوان دارند، خون اغلب آنها نیز قرمز است. و فقط اینطور است که آنها به زبانهای ما صحبت نمی کنند.
گاهی، بعضی از آنها این کار را می کنند. سگ من انگلیسی صحبت می کند. بسیاری از گربه ها انگلیسی صحبت می کنند، منظورم اینست که نه مثل ما، بلکه اگر یاد بگیرند، صحبت می کنند. و پرندگانم، آنها واژگان زیادی صحبت می کنند. و پرندگانی نیز وجود دارد، مانند یک طوطی خاکستری آفریقایی به نام الکس. او بسیار باهوش، بسیار مشهور است. او مانند انسان صحبت می کند و همه چیز را درک می کند. او می داند منظور شما از اصطلاحات بخصوص چیست و پاسخ می دهد. و یک گوریل به نام "کوکو"، او نمی توانست به زبان ما صحبت کند، اما برای ارتباط با ما از زبان اشاره استفاده میکرد. و او حتی به ما توصیه کرد سیاره مان را نجات دهیم. و او به همین دلیل گریه کرد، به دلیل شیوه نه چندان هوشمندانه ما برای اداره کردن خانه مان؛ خانه زمینی مان، که تنها خانه ای است که ما داریم. او گریه کرد. "کوکو"، گوریل گریه کرد.
بنابراین، ما نیازی به داشتن استعداد تله پاتی برای درک حیوانات هنگامی که در اضطراب هستند نداریم. اگر یک فرد چینی یا یک فرد آفریقایی گریه کند چون فرزندان شان را از آنها گرفته اند، به زور از آنها گرفته اند، آیا یک فرد انگلیسی زبان، یک فرد متولد انگلیسی، باید زبان چینی یا زبانهای قبایل آفریقایی را بلد باشد تا این موضوع را بفهمد که این والدین بخاطر فرزندان ربوده شده شان یا فرزندان به زور گرفته شده از آنها رنج می کشند؟ ما احتیاج به [این زبانها] نداریم.
لطفاً فیلم هایی که ذکر کردم را تماشا کنید وفیلمهای بسیار بیشتری هم وجود دارد. همچنین یک فیلم از جین ولز-میچل وجود دارد. اسم آن Countdown to Year Zero می باشد. آنها از نظر علمی با دکتر رائو، کسی که اینترنت را ممکن ساخت، یک دانشمند، فردی با ذهنی باهوش و بااستعداد در جهان ما، این زمان را حساب کرده است. او حساب و بررسی کرد که ما کم و بیش فقط شش سال دیگر برای رفع مشکل خود وقت داریم؛ بخاطر مشکل قریب الوقوع و خطرناک ما، که شدت یافتن وضعیت آب و هوایی است. و این، همه جهان را از بین خواهد برد از جمله فرزندان شما و نوه های شما را. اگر اکنون عمل نکنیم، اگر اکنون وگان نشویم، این اتفاق خواهد افتاد. این سیاره باقی خواهد ماند. سیاره بعد از ما باقی خواهد ماند. اما او نمیتواند برای همیشه در آغوش خود نگه دارد اگر ما دقیقاً برعکس آنچه که میدانیم درست است عمل کنیم، و برای نجات سیاره صحیح است عمل کنیم برخلاف نجات جهانمان نجات بشریت، و فرزاندانمان است، عمل کنیم. ما باید فرزندان خود را نجات دهیم. حتی اگر اکنون پیر شده ایم و دیگر به زندگی و مرگ اهمیتی نمی دهیم، باید کودکان را نجات دهیم. آنها بی گناه هستند. آنها هنوز مرتکب اشتباهی نشده اند. آنها تمام زندگی شان را پیش روی خود دارند. آنها باید زندگی کنند. اکنون. ما باید [کاری انجام دهیم]. ما باید جهان خود را نجات دهیم.
بهشت عصبانی است. می خواهم این را به شما بگویم. بهشت عصبانی است. من نمیتوانم همه جزئیات را به شما بگویم، ولی مقداری از آنرا میگویم. زمین عصبانی است. طبیعت عصبانی است، منتظر است و منتظر است تا ما به ذات دوست داشتنی و مهربان خود بازگردیم، همانطور که قصد خدا برایمان اینطور بوده است. برای ما انتظار می کشند که از این قدرت برای نجات دیگران و برای نجات خود و خانواده مان استفاده کنیم. بمب ساعتی در انتظار است تا منفجر شود. طبیعت نیز می تواند ما را از بین ببرد.
چند بمب ساعتی هستند، نه فقط یکی. و طبیعت نیز یکی از بمب های ساعتی است. همه این رازها را برای شما تعریف می کنم، کمی را، نه زیاد، اما شما می توانید بیشتر از این را تصور کنید. نیازی به شراره های خورشیدی یا نیازی به طوفان، حتی نیاز به سونامی نیست. جهنم اجتناب ناپذیر است اگر ما شیوه زندگی خود را تغییر ندهیم. من می دانم که این برای شما آسان نیست. بهانه های زیادی دارید. شاید دلایل زیادی داشته باشید. شما بسیار به آن عادت کرده اید، به این نوع زندگی خشونت آمیز که دیگر عادی شده است. اما این طبیعی نیست. در تمام ادیان، اولین فرمان و حکم اینست "تو نباید کشتار کنی". آهیمسا. پس این به دیگران آسیب نرساندن است. در بسیاری از کشورها قوانین زیادی برای حمایت از حیوانات وجود دارند، اما نمی بینم که شهروندان واقعاً از آنها پیروی می کنند. بنابراین، ما باید کاری انجام دهیم. زیرا اگر کاری انجام ندهیم، ما واقعاً خودمان را می کشیم.
تمام این انرژیی که از طبیعت، از بهشت، از زمین می آید و خیرخواهانه نیست، تمام این انرژی خشم و اضطراب ما را هدف گرفته است. در مقایسه با این انرژی، بمب اتمی چیزی نیست. مثل اسباب بازی کودکان است. بنابراین، اگر می خواهیم خود و عزیزان خود را نجات دهیم، باید تغییر جهت دهیم. ما باید برای نجات این دنیا به ذات دلسوزانه خود و قدرت ذاتی فرزندان خدا که ما هستیم، متکی باشیم. من هم پیر هستم. عملاً به اندازه کافی و طولانی زندگی کرده ام. بنابراین حتی اگر باید فردا بروم، پشیمان نخواهم بود. احتمالاً از خداحافظی با این دنیا بسیار خوشحال خواهم شد، اما هنوز کارهایی برای انجام دادن دارم. اینطوری نمی توانم بروم.
می خواهم دنیای مان برای کودکان بی گناه مان که بعد از ما می آیند، عالی و بهشت مانند باشد همینطور برای حیوانات بیگناه ِ بی پناه، بی دفاع، روح هایی شریف و زیبا آنها که به ظاهر حیوانات در آمده است. روح آنها دقیقاً مثل روح ماست، هیچ تفاوتی ندارد. آنها مخلوق خداوند هستند و ما مدام آنها را نابود می کنیم. ما هیچ چیزی ایجاد نمی کنیم؛ فقط مدام نابود و کشتار می کنیم. این درست نیست. این نه منصفانه است، نه عادلانه، نه مهرآمیز، نه مشفقانه، نه نجیب و اصلاً خوب نیست.
به آن فکر کنید. فرض کنید کسی به شیوه ای که ما با حیوانات دامداری رفتار می کنیم با شما رفتار کند، آیا ما این را دوست خواهیم داشت؟ شما باید بعضی از فیلم های مستند را ببینید. خیلی وحشتناک اند، خیلی مانند جهنم هستند. چگونه می توانیم انتظار بهشت را داشته باشیم اگر این اعمال جهنمی را نادیده می گیریم: آزار، شکنجه، ضرب و شتم، کشتار موجودات ضعیف و بیگناه. یک انسان نجیب این کار را نسبت به ساکنین ضعیف تر و جوانتر کره زمین انجام نمی دهد. برخی از مرغها فقط به این بزرگی هستند - کشته، صدمه دیده و خورده می شوند. و قبل از آن، آنها تمام وقت شان را، تمام زندگی شان را در تاریکی، در مرغداری های مملو از حیوان، با داشتن بیماری و ریزش مو و بیرون ریزی معده، رنج می کشند. آه! انواع و اقسام وضعیتهای وحشتناک. نمی دانم آیا تا به حال به جهنم رفته اید، اما جهنم بهتر به نظر می رسد. برخی جهنم ها بهتر از این هستند. اگر آن را ببینید، فریاد می زنید، چشمان خود را می پوشانید. شما خواهید گفت، "خدایا، لطفا جلوی این را بگیر." شما دقیقاً همانطور که من می گویم خواهید گفت. من باید قلبم را قفل کنم، احساساتم را کنترل کنم تا بتوانم این فیلم ها را تماشا کنم، تا مصمم تر شوم تا به دوستان انسانی خود کمک کنم تا آنها "ملکوت خداوند" خود را در درون دوباره به دست آورند، تا خصوصیت بهشت مانند خود را که با آن به دنیا آمده ایم دوباره به دست آورند. اما ما آلوده شده ایم. ما بهمراه بقیه افراد پیش می رویم و دیگر وقت فکر کردن نداریم.
لطفا وقت صرف فکر کردن کنید. برخی از این فیلم ها را تماشا کنید و ببینید که چه احساسی دارید. من این کار را انجام می دهم و آنها را تماشا می کنم، فقط اینکه با یک چشم نگاه می کنم و با دست دیگر می گویم: "متبرک باشید، متبرک باشید، متبرک باشید، متبرک باشید. متبرک باشید، حیوانات متبرک باشند." زیرا آنها بسیار فراتر از تصوراتم رنج می برند. من هم همه اینها را نمی دانستم، فقط شما نیستید که آنرا نمی دانید، زیرا ما با سبک زندگی ساده ای به دنیا آمده ایم و بزرگ شده ایم. حتی اگر بعضی از شما گوشت بخورید، نمی توانید آن را با واقعیت وحشیانه ای ارتباط دهید که در این تکه گوشت کوچک وجود دارد که به صورت عالی و خوب بسته بندی شده. آن مثل یک تکه از چیزی است. شما نمی توانید آن را با وحشت موجود پشت آن ارتباط دهید. بنابراین، لطفا مطالعه کنید. وقت بگذارید تا خود را در مورد این کالای وحشتناک، کالایی مسموم به نام گوشت مطلع کنید. آنها گوشت نیستند. آنها تکه های بدن هستند.
مدتها پیش، ما مردم خودمان را به زنجیر می بستیم تا از آنها برده بسازیم. و امروزه هنوز هم چنین کاری را با یک گاو بی گناه انجام می دهیم که حتی نمی تواند به جایی فرار کند. فیلم ها و تمام این مستندها را تماشا کنید و بعد خواهید دید که من چه می گویم. و خوک در چنین قفسی مانند این قرار میگیرد، حتی نمی تواند در تمام زندگی خود بچرخد یا حرکت کند. تصور کنید این شما یا فرزندانتان هستید. و گاو و گوساله که تازه از والدین شان به زور گرفته می شوند و مادر در پشت سر بچه می دود و گریه و زاری می کند. لازم نیست انگلیسی بلد باشید تا آنرا ترجمه کنید. اگر آن کلیپ را ببینید، می فهمید. نیازی ندارید که به زبان گاوها صحبت کنید، به تله پاتی احتیاج نیست، هیچ چیز، هیچ. پس بمب اتم، اصلا قابل مقایسه با بمب هایی که ما داریم و هر لحظه میتوانند منفجر بشوند، نیست.
من فقط یک مثال را توضیح خواهم داد، برای مثال قلمرو حیوانات. قلمرو حیوانات در تمام این سالها و دهه ها تحت تاثیر این رفتار وحشیانه قرار گرفته است. جمعیت حیواناتی که سلاخی شده اند بیشتر از جمعیت انسانها است. ما خود را به یک هیولا تبدیل می کنیم، به جامعه ی هیولایی. متاسفم اگر سخنانم صریح هستند و تعارف ندارند، اما این طریقی است که آن باید توصیف شود. شما هم بعد از تماشای همه این مستندها، همین حرفها را خواهید گفت، یا شاید حتی بیشتر از این به زبانهای خودتان خواهید گفت.
خب، اکنون در مورد نمونه ای از بمب های ساعتی در حال انفجار صحبت می کنم. قلمرو سبزیجات را فرض کنید، قلمرو گیاهان: درختان، گیاهان، سبزیجات، میوه هایی که می خوریم. فرض کنید روزی آنها به دلیل نحوه ای که ما با سیاره خود و گونه های دیگر رفتار می کنیم احساس خوبی نداشته باشند. اوه، به من یادآوری کنید. می خواهم درباره سگم برای شما نیز بگویم که چه می گوید. فرض کنید قلمرو سبزیجات، قلمرو گیاهان، دیگر از دست ما خسته شود، و مشاهده کند و تصمیم بگیرد که ما بسیار مضر هستیم، با همه گونه ها بسیار نامهربان هستیم. ما درختان را اتفاقی قطع میکنیم، به عنوان مثال، فقط برای پرورش غلات. نه برای انسان ها بلکه برای تغذیه حیوانات دامداری صنعتی، در حالی که بسیاری از فرزندان ما انسانها، زنان، سالمندان، از گرسنگی می میرند و یا فقط پوست و استخوان هستند جوریکه می توانیم دنده ها را بشماریم.
شما می دانید در مورد چه چیزی صحبت می کنم. امروزه اینترنت، و فیلم هایی وجود دارند. شما همه چیز را می دانید. شاید شما بیشتر از من بدانید. من فقط به نوعی به شما یادآوری می کنم. یا در صورتی که آنرا فراموش کرده اید. در صورتی که خیلی مشغله داشته باشید و از این موارد وحشتناک که پشت سر ما، در پشت دربهای بسته اتفاق می افتند ناآگاه باشید. ما در قرن بیست و یکم هستیم. بسیاری از استادان، بسیاری از قدیسان، بسیاری از رفتارهای خیرخواهانه را به ما تعلیم داده اند؛ شیوه ای که ما باید به عنوان یک انسان باشیم. ما دیگر نمیتوانیم ادعای ناآگاهی کنیم، یا بگوییم غارنشین هستیم و خبر نداریم. دیگر بزرگ شده ایم، عاقل هستیم، دانش داریم، چیزهای زیادی می دانیم. ما به ماه رفتیم و به زودی مریخ می رویم و غیره و غیره. دیگر نمی توانیم ادعای ناآگاهی داشته باشیم. بهانه ای وجود ندارد. ولی با وجود این، هنوز چیزهای زیادی را نمی دانستیم، به ویژه در مورد حیواناتی که هر روز مورد شکنجه، ضرب و شتم، آزار و اذیت قرار می گیرند و کشته می شوند. میلیاردها از این حیوانات.
فرض کنید قلمرو سبزیجات دیگر از دست ما به ستوه آید و تصمیم بگیرد که ما خیلی بد، خیلی مضر، خیلی ظالم، خیلی شرورهستیم و نسبت به گونه های دیگر بسیار وحشتناک رفتار میکنیم. سپس آنها ممکن است شورش کنند. آنها می توانند چنین کنند. ما به آن سبزیجات کوچک، کاهو یا بوته های کوچک یا حتی درختان به دیده حقارت می نگریم، انگار که چیزی نیستند. آنها نیز موجوداتی هستند. و آنها می توانند ما را نابود کنند. من دارم به شما حقیقت را می گویم. چیزی که از درون میدانم. آنها ممکن است بر علیه انسانها برخیزند اگر از این نژاد هوشمند بشر که رفتار هوشمندانه ای ندارد، خسته بشوند، ممکن است شورش کنند، ممکن است بر علیه ما برخیزند. بنابراین، به جای اینکه مثل الان، اینقدر سر به راه یا خیرخواه باشند، ممکن است سمی و کشنده شوند. آنها می توانند کل نژاد بشر را نابود کنند. نیاز نیست که حتی برای تغییرات آب و هوایی صبر کنیم. دیگر نیازی نیست که منتظر تبدیل این سیاره به یک دوزخ داغ به دلیل تغییرات آب و هوایی باشیم که ما را نابود کند. حتی سبزیجاتی که هر روز می خوریم، میوه ای که از آن لذت می بریم، می تواند ما را نیز نابود کند. به هر حال، ما در حال کمک به این طرح هستیم، کمک به این کار، با ریختن یکعالمه از سموم به داخل خاک مان، به درون آب مان. به رودها و منابع آبی مان که آب آنرا می نوشیم، بله، این آب قرار است جان ما را حفظ کند، اما ما این منابع زندگی و آب را مسموم می کنیم.
ما به تدریج و ناآگاهانه خود را مسموم می کنیم. همچنین، گاهی به وضوح و سریع این را انجام میدهیم. به نام تجارت، صنعت. یا هرچیز دیگر. ما این کار را انجام می دهیم زیرا نمی توانیم جلوی آن را بگیریم. این یک عادت شده است. عادی شده. و دیگران که می دانند، یا از آن پشتیبانی می کنند، زیرا آنها بخاطر تجارت، پول، زرق و برق، به دلایل سیاسی، از ترس رأی نگرفتن با همدیگر در ارتباط هستند. یا ترس از اینکه به حرف یک نوجوان، گرتا (تونبرگ) گوش کنند ترس از محبوب نبودن. بخاطر انگیزه سیاسی است. اما متوقف شوید و در مورد آن فکر کنید. فرزندان ما، آیا می خواهیم که این ترس ها آنها را بکشد، آنها را مسموم کند؛ به آنها صدمه زند، آنها را فلج كند، آنها را بیمار كند، آنها را نیمی انسان کند، نیمی نمیدانم چه، حیوان یا سبزیجات کند که به دلیل چیزهای مسموم کننده، مواد مسموم کننده موجود در هوا است؛ متان، دی اکسید کربن. در زمین، این همه مواد شیمیایی وجود دارند. و در معده، این همه این گوشت و ماهی و تخم مرغ و خوراکی سمی مملو از آنتی بیوتیکی هستند، غذاهای دریایی یا غذای زمینی، همگی آلوده هستند. بنابراین، ما زندگی خود را به خطر می اندازیم وقتیکه این چیزها را در دهان ما قرار می دهیم.
باید از دهان مان برای ستایش خالصانه از خدا، برای آسایش دادن به نیازمندان، لالایی خواندن برای کودکان، برای گفتن چیزهایی که برای دیگران و خانواده ها یا خودمان آموزنده هستند، کمک می کنند و خیرخواهانه می باشند استفاده کنیم. نه اینکه قطعات لاشه مرده را وارد دهانمان کنیم. خدای من! اکثر مردم خواهند گفت، "اوه، خوک خیلی کثیف است، بیرون در گِل غلت میخورد؛ سگ ها خیلی ناپاک هستند." و ما اینها را در دهان خود می گذاریم! تصور کنید که ما چقدر ناپاک هستیم؟ چقدر ناآگاه هستیم. و هر زمان که گوشت یا ماهی را به عنوان غذا مصرف می کنیم، زندگی خود را به خطر می اندازیم. آنها غذا نیستند. آنها سم هستند. آنها ماده ای ناسازگار برای وجودهای نجیب ما هستند.
بنابراین، من به خاطر خودتان از شما خواهش می کنم. گوشت را نخورید. حتی هرگز دوباره به آن نگاه نکنید. فرزند خدا باشید. نجیب باشید. مهربان باشید. شفیق باشید. این آن چیزی است که شما هستید. شما فقط فراموش می کنید. لطفاً این را بخاطر بسپارید. لطفا تغییر جهت دهید. همه ما باید تغییر جهت دهیم. اکنون به جهت مخالف برگردید. به جهت عشق برگردید، برای همه عشق جهانی، به جهت دلسوزی، احترام به همه زندگی ها، برای همه مخلوقات خدا، بخاطر قدردانی در عمل. قبل از اینکه خیلی دیرشود خود را نجات دهید. قبل از اینکه سرطان به شما برسد، و شما فرزندان خود را یتیم کنید. قبل از هر نوع بیماری دیگر شما را از عزیزان تان دور کند، که به دلیل گوشت، ماهی، تخم مرغ و غیره است… … یا سایر محصولات حیوانی. شاید امروز خوب باشید، اما هیچ معلوم نیست فردا آن تکه گوشت یا ماهی شما را به کجا میبرد. و زندگی خود را ویران می کنید، جسم و ذهن خود را فلج می کنید. هر روز وقتی آن گوشت غیرپاک را درون دهان زیبا خود قرار می دهید، این احتمال و خطر وجود دارد.
در بهشت ها، پرندگان و حیوانات و موجوداتی که شبیه انسان هستند، آنها از دهانشان فقط برای ستایش خداوند و آواز خواندن ترانه های شاد استفاده میکنند. اگر اصلاً مجبور باشند چیزی بخورند مقداری شهد، مقداری غذای پاک می خورند. ما کسانی هستیم که چیزهای وحشتناک میخوریم چیزهای وحشتناک بسیاری می خوریم. نه فقط حیوانات اهلی، یا حیوانات مزرعه، بلکه حتی حیوانت وحشی را نیز می خورند و به همین دلیل مریض می شوند. ایدز، در سراسر جهان رواج پیدا کرده از خوردن برخی میمون ها در بعضی از جنگل ها شروع شد. و اکنون ما یک بیماری دیگر داریم. یکی بیماری غیر قابل علاج، یکی بیماری عجیب بعد از دیگری. ما نمی توانیم از "کارما" فرار کنیم "کارما" به معنی نتیجه عمل ما است. اگر امروز تب ووهان ما را از بین نبرد، فردا، روز بعد، هفته بعد، ماه بعد، بیماری دیگری خواهیم داشت که ما را می کشد یا ما را فلج میکند، زندگی ما را نباتی می کند، ما را به موجودی بی فایده و آزرده تبدیل می کند. بی مصرف. هدر دادن نعمت های آسمان و زمین.
بنابراین، لطفا تغییر کنید. از خدا بترسید، خدا را دوست بدارید، تغییر کنید، همه موجودات را دوست بدارید. زندگی ها را نجات دهید، آنها را نگیرید. ما کارهای بسیاری انجام داده ایم بسیاری از ما، بسیاری از شما. بسیاری از شما تمام تلاش خود را کرده اید هفته ها یا روزهای طولانی، تا یک جلسه ای ترتیب دهید، سخنرانی می کنید، با دولت مصاحبه می کنید، فیلمهای مستند می سازید، تمام تلاش خود را میکنید، سخت ترین تلاشتان را میکنید تا به دنیا، به خواهران و برادرانتان نشان دهید که دنیای ما درست نیست - که ما بسیار وحشی هستیم، با موجودات دیگر بسیاروحشتناک رفتار میکنیم آنها می دوند، شیر مادرشان را میخورند، آنها یکدیگر را دوست دارند. آنها مانند ما احساسات دارند. هیچ کس آن را انکار نمی کند. اگر کسی بگوید که این موجودات ذیشعور هیچ احساساتی، هیچ حسی، هیچ عشقی، هیچ خصوصیت شریفی ندارند آن افراد مشکل دارند. زیرا من می دانم حیوانات دارای خصوصیت شریف هستند، عشق دارند از خصوصیت الهی برخوردارند. من همه اینها را از تجربه خودم، از مراقبه، از هدایت درونی توسط بهشت مستقیماً می دانم. و از خدا. من می توانم با خدا صحبت کنم. و خداوند نیز از ما خسته شده.
اما خدا نمی خواهد ما را نابود کند، هنوز نه. اما لازم نیست که خدا ما را نابود کند. همانطور که قبلاً به شما گفتم حتی سبزیجات نیز می توانند ما را سریع نابود کنند. یا سمومی که ما در آب میریزیم و مینوشیم و آن بدرون سبزیجات میرود یا بدرون حیواناتی که میخورید میرود، یا وارد ماهی درون دریا میشود. شما حتی سموم را نمی بینید. حتی آنها را نمیتوانید بو نمی کنید. شما آنها را می خورید، و از بین میروید، برخی از آنها اینگونه اند. باید خدا را شکر کنید که باخوردن این چیزها هنوز زنده هستید. من هم خدا را شکر میکنم. همچنین برای کودکانی که مجبور میشوند این چیزها را بخورند و آنها اصلا خبر ندارند که اینها سمی هستند. قبلاً، آنها این غذاها را نمیخوردند، ما به هر حال آنها را مجبور می کنیم، تا زمانی که آنها به آن عادت کنند و و چاره ای دیگر نداشته باشند. هیچ والدینی نباید فرزندانش را مجبور به خوردن سم کند اگر مطلع باشند. اگر آن را نمی دانید، لطفاً تحقیق کنید. در اینترنت جستجو کنید. گزارش ناسا را مطالعه کنید. گزارش سازمان ملل را مطالعه کنید دانشمندان سازمان ملل. بسیاری از مستندهای دیگر را تماشا کنید که برای مطلع کردن شما ساخته شده اند، برای اینکه شما را بیدار کنند، بخاطر تمام عشقی که آنها در قلبشان برای سایر موجودات دارند.
همه این فیلمسازان و بازیگران مرد یا زن، یا هرکسی که در این فیلمهای مستند دخیل هستند. از تمام دلسوزی آنها، نه فقط برای حیوانات، بلکه برای جهان، برای ما، برای برادران و خواهران انسان شان، و همه فرزندانی که رنج می برد. بچه هایی که تقصیرخودشان نیست، بخاطر اینکه آنها چیزی نمی دانند. آنها بی دفاع هستند. آنها فقط آنچه والدین به آنها می دهند می خورند. برای اینها بیشترین تاسف را باید خورد. و بخاطر آنها، خدا ما را زیر نظر دارد. آنها بی گناه هستند.
همچنین، نحوه شکنجه حیوانات و کشتن آنها، میلیاردها از آنها، هر ماه، هر هفته، هر سال، هر روز این کارها روی آنها انجام میشود. خدا نمی تواند آنرا تحمل کند. حیوانات نیز مخلوق خدا هستند، آنها برای هدف بخصوصی اینجا هستند. اگر خصوصیت شریف آنها را نمیشناسید حداقل به آنها آسیب نرسانید. من می دانم که شما نمی دانید، زیرا همه این کارها در پشت دربهای بسته انجام می شود.
من خطاب با کسانی که مسئول کشتن حیوانات بخاطر منفعت هستند صحبت می کنم. متاسفم، من دیگر سخنان خود را ملایم نمی کنم. آنها هستند که باید مورد سرزنش قرار بگیرند. درست مانند کسانی که سیگار تولید میکنند آنها باید سرزنش شوند، نه سیگاری ها. نه گوشتخواران؛ آنها نمی دانند. مواد مخدر هم همینطور. کسانی که آنها را تولید می کنند مقصر هستند آنها باید مسئول باشند. و اگر اکنون بیدار نشوند و شیوه زندگی خود را تغییر ندهند تا خیرخواه تر شوند، و توبه نکنند، بهشت بر آنها ترحم نمیکند. تکرار میکنم، بهشت به آنها رحم نمیکند. بهشت به افرادی که قصد کشتن دیگران را دارند، خواه انسانها یا حیوانات، با اسلحه، با چاقو، با سم، با گمراه کردن آنها توسط انواع طرح های حیله گری بخاطر اینکه تجارت و منفعت داشته باشند. بهشت به این افراد رحم نخواهد کرد.
لطفاً اکنون توبه کنید. و من می توانم به شما کمک کنم با قدرتی که به من عطا شده، میتوانم به شما کمک کنم. اما باید خودتان به خود کمک کنید. شما باید سخت و سریع فکر کنید. خدا ما را در اینجا خلق نکرده تا دیگران را بکشیم. "نباید کشتار کنی." (کتاب مقدس) حتی اگر ادعا کنید که ملحد و بیخدا هستید. باشه، مسئله ای نیست. آیا می خواهید به همان روشی که ما حیوانات را میکشیم، کشته شوید؟ نه، شما نمی خواهید. شما دوست ندارید که فرزندان، فرزندانتان آسیب ببینند، مورد آزار و اذیت و تعرض قرار بگیرند، به قتل برسند، به آن شیوه ای که حیوانات قتل عام می شوند، قتل عام شوند. نه، نه. لازم نیست به خدا ایمان داشته باشید تا بدانید که این امر از نظر اخلاقی صحیح نیست. حتی افراد ملحد، آنها هم اصول خاص خود را دارند، اصول اخلاقی خود را دارند. حتی برخی از دزدها و سارقین نیز اصول و قوانین اخلاقی خود را دارند. مثلاً آنها از افراد فقیر دزدی نمیکنند. یا به کسی که ازش دزدی میکنند صدمه نمیزنند. بله. یا چنین چیزهایی.
و ما، انسانها نیز، باید چنین اصول و قوانین اخلاقی داشته باشیم. اینها قرن ها، هزاران سال است که توسط انواع معلمان خیرخواه به ما آموزش داده شده است. اساتید بسیار، خودتان میدانید. حضرت عیسی مسیح، حضرت محمد (ص) حضرت بودا (یکتای مورد احترام جهان) حضرت ماهاویرا، حضرت کریشنا، گورو ناناک دیو جی و غیره و غیره. همه ی آنها به اینجا آمده اند، به خاطر جهالت ما تحقیر شدند و آسیب دیده اند، فقط به امید آنکه به ما کمک کنند تا بیدار شویم. و در تمام این قرن ها، ما رشد کرده ایم، تا حالا باید بیدار شده باشیم. اگر تا حالا نه، پس همین الان وقتش است! همین امروز!
از امروز، از خشونت، حتی خشونت غیرمستقیم دست بر دارید. زیرا اگر ما گوشت حیوانات را بخوریم، افراد دیگر مجبور به کشتن آنها هستند. پس ما نیز در این پیامد وحشتناکِ ناشی از جهالت خود شریک هستیم. هیچ عذری وجود ندارد. ما هم به همان اندازه در جهنم مجازات خواهیم شد. جهنم وجود دارد. متأسفم که خیلی درباره ی جهنم صحبت می کنم، اما آن وجود دارد. آنها وجود دارند. من آنرا با اطمینان میدانم. و افراد گوشتخوار، هر چند هم که معصوم و بی اطلاع باشند، باز هم مجازات می شوند. شما نیز، همانطوری که گوشت را در این سیاره فیزیکی چرخ میکنید، چرخ خواهید شد. و هیچ کس آنجا برای کمک به شما نیست، تا زمانی که بدهی خود را بپردازید، بدهی ای که حتی از تولید آن بی اطلاع بودید؛ و این به خاطر سیاست های جامعه؛ و بخاطر سبک زندگی ای که در آن متولد شده اید،است و شما آنرا شروع نکرده اید، و فقط به روشی که اجدادتان عمل میکردند، ادامه میدادید. برخی می دانند؛ برخی درست کار و وگان میشوند، و می دانند که باید از حیوانات حفاظت کنند، اما بسیاری از ما این شانس را نداریم که به این شکل آنرا متوجه شویم، یا به ما اینگونه آموزش داده شود، یا شانس آگاهی از حقیقت ظالمانه ی پشت دربهای بسته ی صنعت دامپروری را نداریم.
ما دعا خواهیم کرد. ما کارهای بسیاری انجام داده ایم. خیلی از ما کارهای زیادی انجام داده ایم: راهپیمایی ها، اعتراض ها، نِشست های مختلف خودِ من نیزبرای دولتها نوشته ام، به آنها التماس کرده ام تا دوباره قوانین را مرور کنند، یا قوانین جدیدی برای حفاظت از حیوانات وضع کنند، تا از شهروندانشان، به ویژه كودكان، و نسل آینده حفاظت کنند. ما کارهای زیادی انجام میدهیم. صحبت کردیم، مخالفت کردیم، لحن صحبتمان را نرمتر کردیم تا ملایم تر باشد، و تهدید آمیز به نظر نرسد. ما عصبانی هستیم نظرات و اقدامات تندتری را انجام دادیم. اما اکنون به نظر میاید که این پیشرفت کمی داشته است. اکنون ما باید دعا کنیم.
مهم نیست که کجا هستید، برای ساعت ۹ عصر به وقت هنگ کنگ ساعتتان را تنظیم کنید. معادل ساعت ۲ عصر به وقت پاریس. فکر می کنم ساعت هشت به وقت نیویورک باشد. لطفاً، من لیست همه جا را با خود ندارم. من لیستی از آن را تهیه کردم ولی حالا آن را اینجا ندارم. متأسفانه. این یک تصمیم خودجوش بود و من کارکنانم را مجبور کردم تا سخت کار کنند، زیرا ما قبلاً این کار را نکرده بودیم، که به صورت زنده برنامه پخش کنیم. آنها تجربه ی این نوع برنامه های یک باره ایِ سریع و عجله ای با امکانات محدود و کمبود وقت را ندارند. اما گفتم امروز اگر این کار را نکنم، ممکن است روز دیگر برایم مانع ای پیش بیاید و حواسم دوباره پرت شود زیرا میخواستم این کار را خیلی قبل انجام دهم.
امروز مجبور شدم این کار را انجام دهم زیرا دیروز در دفترم فریاد می کشیدم چون بعضی از مستندهای وحشتناک را دیدم که چگونه مردم با حیوانات رفتار می کنند و چگونه حیوانات باید عین جهنم زندگی کنند. و من پاهایم را به زمین میکوبیدم، به بهشت فریاد میزدم. به آنها نیز دستور دادم کاری انجام دهند. من تمام تلاش خود را می کنم و شما نیز بهترین تلاش خود را بکنید. ما باید با هم کار کنیم. لازم نیست که شاگرد من باشید. لازم نیست از من پیروی کنید،اصلاً و ابداً. لازم نیست برای من کاری انجام دهید. اینکار را برای خودتان انجام دهید با کمک کردن به حیوانات که یک زندگی آزاد داشته باشند.
می توانیم حدود نیم ساعت با همدیگر دعا و مدیتیشن کنیم. و همچنین می توانیم هر آخر هفته اینکار را ادامه دهیم، هر یکشنبه، مثل یکشنبه ی آینده، نهم فوریه سال ۲۰۲۰. این کار را درکنار هر کار دیگری که انجام می دهیم، بکنیم تا زمانی که جهانی وگان پدیدار شود. ما دست بردار نیستیم. من دست بردار نیستم. حتی اگر شما این کار را نکنید، من این کار را خودم به تنهایی، یا با به اصطلاح شاگردانم انجام خواهم داد، یا همدیگر اینکار را میکنیم. از زمانی که من به تایوان (فورموسا) باز گشته ام، هر آخرهفته با هم مدیتیشن میکردیم. من همیشه قبل از اینکه به تایوان (فورموسا) باز گردم نیز، در اروپا، و هر جایی که میتوانستم مدیتیشن میکردم. به مدت طولانی یا کوتاه؛ در خانه یا در غار یا جنگل، یا در کوه. هر جایی مدیتیشن میکردم. همیشه به خاطر اینکه من انسان ها را دوست دارم. شما می توانید آن را در چشمهای من ببینید، که چیزی که میگویم، حقیقت است. و من عاشق حیوانات هستم.
دیروز با صدای بلند فریاد میکشیدم. گفتم: "شما (بهشت) باید این کار را متوقف کنید. کاری بکنید! تمام قدرت و توان من را بگیرید اگر برای توقف همه اینها لازم باشد. ذهن ها را تغییر دهید، قلب ها را تغییر دهید. کاری بکنید." زیرا حیوانات بسیار رنج می برند. هیچ کس نمی تواند به آن نگاه کند و بگوید: "اوه، من هیچ چیز حس نمی کنم." شرط می بندم شما گریه خواهید کرد، شما هم مثل من فریاد خواهید زد. لطفاً آن را تماشا کنید. یک بار در زندگی خود شجاعت داشته باشید - این فیلم ها را تماشا کنید و یک فعال برای (حقوق) حیوانات باشید. برای دنیای ما، برای نسل بعدی فرزندان کاری انجام دهید. اگر در زندگی خود کاری انجام نداده اید، این اولین کار و آخرین کاری است که باید انجام دهید.
به این شیوه ای که اکنون غالبا زندگی میکنیم، نمی توانیم خودمان را فرزندان خدا بنامیم، کشتن دیگران، کشتار دیگران حتی در جنگ. برای چی؟ بخاطر یک قطعه زمین، بخاطر کمی اختلاف در سیاست، بخاطر نظرهای مختلف. این مسخره است! ما دیگر بزرگ شده ایم. نه؟ ما می گویم بچه ها، آنها احمق هستند، آنها چیزی نمی دانند، اما آیا ما چیزی می دانیم؟ با این نحوه رفتارمان، آیا از کودکان بهتر هستیم؟ نه! عذرخواهی می کنم که حقیقت را میگویم. نه، من عذرخواهی نمی کنم. شاید هیچکس تا به حال آنرا نگفته بنابراین یک نفر باید آنرا بگوید. یکنفر باید چیزهایی را بگوید که حقیقت هستند مستقیم، از قلب به قلب. ما مدت خیلی طولانی خواب بوده ایم. وقت آن است که بیدار شویم و یک انسان باشیم. یک قهرمان باشیم. دنیای مان را نجات دهیم با انتخابهای شخصی مان که نیکخواهانه اند با انتخاب صلح، مهربانی، با غذای روی میزمان با انتخاب در سوپر مارکت، به فرزندانمان، بهترین شیوه زندگی را آموزش دهیم. نه اینکه الگوی بدی باشیم، آنها را مسموم کنیم، آنها را بیمار کنیم و سپس بخاطر بیماری آنها بسیار نگران باشیم. و گاهی پزشک نمیتواند کاری انجام دهد، و بعد گریه می کنید، ناله و زاری میکنید، غم و اندوه دارید. شما می خواهید با فرزندان خود نیز بمیرید. چه فایده ای دارد؟ اکنون آنرا انجام دهید! جان آنها را نجات دهید! به آنها غذای مناسب بدهید. مواد مغذی بدهید، سم ندهید. به آنها غذای زنده بدهید، نه جسد مرده، نه لاشه مرده.
فرقی نمیکند که کجا باشید، زنگ ساعت را کوک کنید و ما با هم دعا خواهیم کرد. ما با هم در سکوت مراقبه خواهیم کرد. اما با صدای قدرتمند درونی، از «عشق جهانی» و «خیرخواهی جهانی». از بالاترین ابعاد کائنات. از متعالی ترین. به مذهب و اعتقاد خود ایمان داشته باشید. به خدای خود ایمان داشته باشید. اگر فکر می کنید خدای شما با خدای من متفاوت است، پس به «او» اعتقاد داشته باشید. به بودای خود اعتقاد داشته باشید، به بودیساتوای خود ایمان داشته باشید، به قدیس خود، گوروهای خود، به نیروی مثبت قدرتمند درون خودتان زیرا شما فرزندان خدا هستید. و هر استادی می گوید، شما ملکوت خدا را در درون خود دارید. من آن را پیدا کرده ام، اما اکنون در اینجا درباره آن صحبت نمیکنم. من فقط در مورد زندگی عادی صحبت می کنم، که ما باید یک انسان واقعی باشیم.
و باید نسبت به خود و با موجودات دیگر مهربان باشیم. حتی موجودات بی ارزش تر، ضعیف، پیش پا افتاده، و رقت انگیز؛ ناتوان، بی ضرر که حتی نمیتوانند برای کمک داد بزنند. خودتان را بگذارید جای آنها. در چنین گوشه ای تاریک زندانی شده اید. هیچ کس حتی گریه شما را نمی شنود، حتی اگر می توانستید گریه کنید. آنها شما را با آنتی بیوتیک ها، با داروهای مسکن، فلج می کنند به طوری که شما فقط می توانید در آنجا بخورید و دراز بکشید، اگر حتی بتوانید غلت بزنید. قفس به این شکل است. نگاه کنید. آن فیلم ها را نگاه کنید و خواهید فهمید که من دروغ نمی گویم. اگر هنوز نمی دانید، باید مطلع شوید، زیرا این زندگی شماست. شما باید بدانید که هر روز چه چیزی به شما می دهند که بخورید، چه چیزی هر روز به فرزندان خود می دهید برای خوردن - سم خالص! شما باید این کار را متوقف کنید! باید جلوی آن را بگیرید! حتی به خاطر خودتان، فعلا در مورد جهان، سیاره، نسل های آینده، دلسوزی، عشق، مهربانی صحبت نمیکنم. از خودتان مراقبت کنید. منتظر نمانید تا در بستر مرگ بیافتید و بعد احساس پشیمانی کنید. خیلی دیر است!
یکی از پزشکان، یکی از شاگردان من، او نیز یک دکتر است. من قبلاً این داستان را گفتم، فکر می کنم، اما مطمئن نیستم. مطمئن هستم که اکثر شما آن را نشنیده اید. (رئیس او)بخاطر سرطان از گوشت درگذشت این را (پزشکان) متوجه شدند. قبل از مرگ او گریه می کرد. او یک پزشک بود، سرپرست پزشکان یک بیمارستان. و (شاگرد من) با او در بیمارستان کار می کرد. او حتی رئیس شاگرد من بود. شاگردم آمد و او را ملاقات کرد، و او گریه می کرد. رئیسش گفت: "شما گیاهخوار هستید، درسته؟" او گفت، "بله، شما آن را می دانید." "شما مضرات گوشت را می دانید، چرا به من نگفتید؟ چرا به من نگفتید که گوشت آنقدر مضر است؟ اکنون من در حال مرگ هستم. " بنابراین، من اکنون به شما می گویم. تا حداقل وجدانم راحت باشد.
خوب، من سالهاست که اینها را می گویم دهه ها است که اینها را میگویم. اما امروز برخی از شما برای اولین بار با من را می بینید. می خواهم به شما بگویم. مراقب خودتان باشید. گوشت را رها کنید! ماهی را رها کنید! تخم مرغ را رها کنید! هرچیزی مربوط به حیوانات را رها کنید! فقط پروتئین گیاهی مصرف کنید. پنیر وگان، ماهی وگان، گوشت وگان، میگو وگان، هر چیزی وگان. خوشمزه است و فوق العاده و سالم. به سیاره کمک کنید، حیوانات را نجات دهید. دنیای ما را نجات دهید. یک قهرمان باشید.
از تمام قدرت درونی خودتان استفاده کنید از ایمان تان استفاده کنید از استادتان از خدای تان. ازهمه آنهابرای فراخوان یک تغییراستفاده کنید خواستار یک تغییر باشید، از همه این نیروها بخواهید که تغییری در دنیای ما دهند، تا آن به یک جهانی وگان تبدیل شود. زیرا سبک زندگی وگان، تمام مزایای دیگر را به زندگی همگان به ارمغان می آورد. و من از همه شما سپاسگزار خواهم بود که دیگر بخاطر درد و رنج حیوانات گریه نمیکنم. که بعد از آن می توانم هر زمان در صلح و آرامش بمیرم. بسیارخب.
احتمالاً از من سؤال می کنید که با حیواناتی که اکنون وجود دارند چکار کنیم. آنها را اخته کنید، تا آنها بچه های بیشتری بدنیا نیاورند، مگر اینکه بخواهید تعدادی کمی از آنها را بعنوان حیوان خانگی داشته باشید. زیرا آنها همچنین گاز متان را به هوا وارد می کنند. این باعث تشدید گرمایش کره زمین می شود. و این همان چیزی است که ما را نابود خواهد کرد، یکی از عواملی که برای ما خطر قریب الوقوع است. بنابراین، ما آن حیوانات در دامداریهای صنعتی را اخته میکنیم، و به آنها اجازه می دهیم تا آزادانه، با عزت، در عشق زندگی کنند، تا اینکه خداوند آنها را به بهشتها بازگرداند. و آنها مطمئناً به بهشتها خواهند رفت، من این را به شما می گویم. اما همین را نمیتوانم در مورد همه انسانها بگویم. جهنم در انتظار بسیاری از آنها است.
من ۵ احکام را رعایت میکنم. اول: نباید کشتار کرد. دوم: نباید دروغ گفت. نباید مرتکب خیانت شد. نباید دزدی کرد. و نباید... مهم این است که نباید دروغ بگویید. شما نباید به دیگران صدمه بزنید مهمترین چیز است. به همین دلیل ما وگان هستیم. من وگان هستم. بنابراین، شما هم باید باشید. و دیگر اینکه نباید دروغ بگوید؛ همیشه حقیقت را بگویید. بنابراین، من فقط حقیقت را خواهم گفت، حتی با اینکه برای من ضرر و هزینه هایی دارد. فکر نکنید که من از نشستن اینجا و صحبت با شما واقعا لذت میبرم. البته از جنبه ای درست است، یعنی لذت میبرم به شما کمک کنم که به خودتان کمک کنید. خوشحال میشوم شما را بیدار کنم، تا حقیقت را به شما نشان دهم، تا همه این چیزهای وحشتناک را که نمیدانید به شما بگویم که بر زندگی شما و زندگی فرزندانتان تأثیر می گذارد.
اما، به نوعی، هنگام صحبت با شما چیزهای زیادی را از دست می دهم. از ذخیره اجر معنوی ام کم می شود. از «ارزش» ذخیره شده ام کم میشود به این معنی که ممکن است در هر زمان در معرض هر خطری باشم. می توانم مورد تمسخر و اهانت واقع شوم. اتفاقاتی میتوانند برای من بیافتند، تصادف، هر چیزی، هر چیز دیگری میتواند اتفاق بیافتد اگر خیلی از «ارزشم» را از دست بدهم. اگر خیلی زیر سطح ذخیره بروم. هرزمان که در مورد حقیقت صحبت میکنم و دانش بهشت را به زمین می آورم، امتیازهای اجر معنوی ام را از دست میدهم. منظورم بمقدار بسیار بسیار زیاد است. و «ارزش» خود را نیز از دست می دهم. منظور ارزش مانند یک انسان نیست بلکه ارزشمندی در چشم کل هستی. این بدان معنی است که اگر بیش از حد از دست بدهم، تبدیل به هیچ می شوم. بی اهمیت. موجودی مورد احترام نخواهم بود. موجودی تحت حفاظت نخواهم بود. بله، به این معنی است. اساتید بسیاری «ارزش» خود را ازدست دادند. «ارزش» که با حروف بزرگ نوشته میشود. این با ارزش الماس یا ارزش زندگی انسان یا ارزش استعدادها متفاوت است. این، آن نیست. آه، این فوق العاده است. این با هرآنچه شما در این دنیا باارزش میدانید متفاوت است.
بسیاری از اساتید در گذشته مقدارزیادی از «ارزش»خود را ازدست دادند، یا شاید همه آن را، یا «ارزش» آنها حتی زیر حداقل، یا زیر صفر رفت. و به همین دلیل آنها مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند، به آنها تعرض شد، مورد تمسخر قرار گرفته اند، شکنجه شده اند، مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند و یا مسموم شده اند، زندانی شده اند یا کشته شده اند. حالا میدانید. اما بخاطر عشق به انسان، بخاطر عشق به این حیوانات درحال رنج، بی پناه و بی گناه، من هر کاری انجام می دهم. بنابراین برای لحظه ای احساس نکنید که سعی میکنم برای شما موعظه کنم. دارم تلاش میکنم عشق خودم را به شما نشان دهم، فقط همین. از آنجا که می دانم، همه کسانی که دارند به من گوش میکنند شاگرد من نخواهند شد. البته ما هم غربال میکنیم. اینگونه نیست که هرکسی را بعنوان شاگرد قبول کنیم. امروزه، ما غربال میکنیم. سابقا، زمانی که برای عموم سخنرانی میکردم آنرا به همه آزاد و رایگان ارائه میدادم. اما اکنون فهمیده ام که آنها قبل از اینکه واقعا تشرف بگیرند و شاگرد شوند، باید چیزی یاد بگیرند. وگرنه اتلاف وقت است - اتلاف وقت من و وقت آنها، و اتلاف ارزش معنوی گرانبها از طرف من. و اگر احیاناً آنها من را مسخره کنند یا درباره من بد صحبت کنند، پشت سرم از من انتقاد کنند، دراینصورت آنها نیز دچار مشکل خواهند شد. بنابراین، من امروزه بسیار مراقب هستم. پس من اکنون تلاش نمیکنم که شماها را بعنوان شاگردان جدید جلب کنم. لطفا در این مورد اطمینان داشته باشید. خدا شاهد من است. من فقط می خواهم که شما واقعاً از خودتان خوب مراقبت کنید و خود را با زندگی تغذیه کنید و نه با مرگ. نه با مرگ. نه با سم. بر خلاف میل بهشت و خداوند حرکت نکنید- بلکه به عنوان یک فرزند خدا زندگی کنید - خیرخواه، مهربان، دلسوز، آرام و شاد.
جهنم در انتظار بسیاری از گناهکاران است. حتی فقط با خوردن گوشت. متاسفم که این را به شما میگویم، اما باید به شما بگویم، تا شما بتوانید انتخاب کنید و من وجدانم راحت باشد که بعنوان خواهرشما هم سیاره ای شما، این را به شما گفته ام. باید به شما بگویم. فقط همین. فقط بخاطر شما نیست، برای من هم هست. تا وجدانم راحت باشد که حقیقت را به شما گفته ام و شما میدانید و بعد تصمیم میگیرید. ما شاهدان بسیاری در این مورد داریم. بسیاری از افراد به جهنم رفته اند و برگشتند و برای ما جهنم را توصیف کردند. و آنها بعد از این تجربه تغییر میکنند و شخصی متفاوت میشوند یا برعکس شخصی میشوند که قبلا بوده اند. مثلا قبلا اردک ها و مرغها را برای فروش می کشتند بعد تغییر میکنند و به مرغها کمک میکنند. آنها مرغها و اردکها یا حیوانات دیگر را نجات می دهند. آنها بعد از رفتن به جهنم و بازگشت از آنجا قلب خود را تغییر میدهند، بعد از یک تجربه نزدیک به مرگ یا گاهی اوقات چندین روز بی تحرک افتاده اند و زندگی نباتی دارند و برمیگردند و این داستان را برای همه خانواده هایشان بصورت خصوصی میگویند. و بعضی از افرادی که آنرا تجربه کرده اند مثلاً کتاب می نویسند، یا در بعضی از فیلم ها یا چیزهای دیگر آن را مستند می کنند. شاگردان من نیز به جهنم رفتند. بعضی از آنها. فقط به ایندلیل که والدین آنها هنوز آنجا هستند، و آنها به آنجا رفتند، و سپس والدین را نجات دادند.
و در ضمن، به لطف «قدرت استاد»، و «قادر مطلق»، در آن زمان کل آن جهنمی که درآن هستند نیز خالی میشود. ما حداقل تجربه دو نفر از این شاگردان را به طور خودجوش ضبط کرده ایم. آنها به جهنم رفتند و برخی از دوستان یا اعضای خانواده خود را نجات دادند. و چیزهایی که در آنجا شاهد آن بوده اند، آه، خدایا، اگر بیش از حد درمورد آن بشنوید کابوس خواهید داشت، بنابراین من شرح نمی دهم.
من همچنین میخواهم آنرا برای شما تأیید کنم. من همچنین تأیید می كنم كه جهنم برای همه گناهكاران و حتی گوشت حیوان خواران وجود دارد، آنهایی که گوشت موجودات ذیشعوررا میخورند بنابراین، این حقیقت است. اما بهشت ها نیز وجود دارند. ما حق انتخاب داریم! ما می توانیم همین حالا تغییر کنیم به سوی بهشت برویم. حتی اگر قبلاً هزاران، میلیون ها گناه انجام داده باشید، اگر اکنون تغییر کنید، قلب خود را تغییر دهید بخشیده می شوید. قول میدهم. قول می دهم که برای شما آنجا باشم. بهشت یا جهنم، اگر توبه کنید و شیوه زندگی خود را به یک رژیم خیرخواهانه وگان تغییر دهید، تا دنیا را نجات دهید و رنج حیوانات را متوقف کنید، من برای کمک به شما در آنجا خواهم بود. من بعنوان یک شهروندافتخاری دنیا قول میدهم که بهشت قدرت کافی را به من عطا کرده تا شما را نجات دهم، تا به شما کمک کنم به بهشت بروید. و اینکه اگر اکنون تغییر کنید، بزودی تغییر کنید، سریع تغییر کنید، به جهنم نخواهید رفت. زیرا معلوم نیست که من تا چه زمان اینجا زنده بمانم. اینجا برای من خیلی مشغله دارد، غم و اندوه بسیار زیاد، استرس بسیار زیاد، کورتیزون زیاد، به دلیل استرس در خون من، به دلیل رنج این دنیا، رنج انسانها و حیوانات. به دلیل جنگ، قحطی، ظلم، بی عدالتی و غیره. هیچ کس با یک قلب نازک نمیتواند مدت طولانی این دنیا را تحمل کند.
بهشت وجود دارد. خدا را شکر. در واقع، بسیاری از شاگردان من به بهشت رفتند و برگشتند. این برای آنها مثل یک کار عادی است. بعضی اوقات آنها به بهشت می روند و و بازمیگردند و مانند شهروندان عادی هستند مانند من و شما هستند، و هیچکس درمورد تجربه آنها، مطلع نمیشود. درست مانند شاگردان عیسی مسیح آنها عادی به نظر می رسیدند، اما آنها به بهشت رفتند، و شیپورهایی شنیدند و و بهشت را دیدند و اینگونه چیزها. بودا و عیسی مسیح هم همینگونه بودند آنها مانند انسانهای معمولی بنظر میرسیدند اما در درون آنها، قدرت و دانش و خرد و شفقت بسیار عظیمی وجود دارد.
من می خواهم به شما کمک کنم. لطفا اجازه دهید این کار را انجام دهم. لازم نیست به من اعتقاد داشته باشید. لازم نیست شاگرد من باشید. لازم نیست که تعالیم من را ترویج کنید، اصلا. فقط لطفاً رژیمتان را تغییر دهید به وگان. اول از همه بخاطر کمک به خودتان. برای همدردی با این حیوانات بی گناه، ناتوان – که مورد شکنجه ضرب و شتم و کشتار قرار میگیرند - بدون هیچ گونه تقصیری. فقط وگان باشید. با خود، با همسایه خود، با خانواده خود صلح برقرار کنید. مراقب خود و فرزندان و خانواده خود باشید. شما وظیفه دارید به آنها غذای خوب، غذای مغذی بدهید – غذای زنده، نه مرده.
بسیاری از افراد می دانند که بهشت وجود دارد. بعضی از افراد که به اصطلاح تجربه های نزدیک به مرگ دارند و برخی غیبگویان، آنهایی که قابلیت فراروانی دارند، بعضی ها که یوگا و مدیتیشن میکنند، به بهشت رفته اند، انگار که به سوپرمارکت رفته باشند. کار خیلی عظیمی نیست. یکی از تله پات های حیوانات که شاگرد من نیست،بلکه یک شخص عادی است با یکی از پرنده های کوچکی که من سرپرستی آن را قبول کرده ام صحبت کرد. و پرنده من به آن تله پات حیوانات گفت: "اینجا بهشت است! این واقعاً بهشت است! من اینجا خیلی خوشحالم. " او واقعاً از بهشت سخن می گفت و وضعیت بهشت را می گفت، اما تله پات حیوانات آن را متوجه نمی شد. او فکر میکرد که پرنده از من تعریف میکند که انقدر از او خوب مراقبت میکنم که انگار ما در بهشت هستیم، که او احساس شادی در بهشت بودن را میکند. اما اینطور نبود. من این را می دانستم، زیرا پرنده من، سه سال قبل از این مصاحبه مرده بود. بنابراین می دانستم.
برخی از متشرفین من نیز به بهشت رفتند و حیوانات را نیز در آنجا دیدند. حیوانات به بهشت می روند. به شما گفتم. من هم این تجربه را داشتم. من نیز حیواناتی را در بهشت دیدم. آنها زیبا، زیبا هستند. اینها را حتی در مراحل اولیه و آغازین تمرین معنوی ام دیدم، تمرین معنوی ام دیدم، نه فقط اکنون. حالا بنوعی یک یوگی باتجربه شده ام. حیوانات آنجا کاملاً بهشتی هستند. حقیقتا. بسیار با شکوه که در واژگان ما توصیف نمی شود. واژگان ما خیلی ضعیف و کم هستند. به هرحال، همه آنها با نور درخشان می درخشند و عشق را در آغوش می گیرند. این کیفیت آنهاست. این نشان پرندگان و حیوانات در بهشت است.
خب فکر کنم به اندازه کافی شنیده باشید. اگر نه، شاید دفعه دیگر. اکنون که میتوانیم بصورت زنده صحبت کنیم شاید سعی کنم که در برنامه پرمشغله ام وقتی پیدا کنم تا با شما صحبت کنم، اگر بخواهید که حرفهای من را بشنوید. به هر حال هزینه ای ندارد. ضرری ندارد. بنابراین، لطفاً، با من برای «جهانی وگان» دعا کنید و بعد «صلح جهانی» را نیز خواهیم داشت. ما «صلح جهانی» خواهیم داشت. ما «صلح کامل جهانی » خواهیم داشت.
متشکرم که گوش می کنید. متشکرم که احتمالا به من باور دارید. و من شخصاً، به تشدید مراقبه ام برای این منظور ادامه خواهم داد. اغلب انجام می دادم، این کار راکرده ام و هنوز هم چنین می کنم، و باز هم انجام خواهم داد. و از این به بعد، هر یکشنبه با هم دعا می کنیم، و همزمان به مدت سی دقیقه برای "جهان وگان"، با هم مراقبه می کنیم. یا اگر بخاطر شرایط یا وقت تان نمی توانید سی دقیقه مدیتیشن کنید، هر چقدر که می توانید انجام دهید. تا هر مقدار که میتوانید. اما حتی صادقانه نشستن به مدت پنج دقیقه، بیست دقیقه، آن هم به پاکسازی دنیای ما، برای نجات فرزندانمان و داشتن یک زندگی شریف، شایسته و مطلوب کمک می کند، یک زندگی در خور فرزندان خدا.
لطفاً به ما بپیوندید، تا هر یکشنبه، ساعت۹ شب، مدیتیشن کنیم. (به وقت هنگ کنگ) این یکشنبه ما این کار را خواهیم کرد. ساعت۹، نهم فوریه، سال ۲۰۲۰، به مدت نیم ساعت با هم مدیتیشن می کنیم. آن درتلویزیون نخواهد بود. من در مکان خودم مدیتیشن خواهم کرد. شما هم هر کجا که هستید مدیتیشن کنید. حتی در حمام، باز هم خوب است. همه جا مقدس است. خدا در همه جا حضور دارد. و خدا همه جا می تواند ما را بشنود، بهشت از ما آگاه است. فقط باید صادقانه باشد. برای نجات بی گناهان به ما بپیوندید. برای نجات جهان ما به ما بپیوندید. خواهش میکنم!
از توجه شما متشکرم. از همه شما متشکرم، برای آنچه که برای کمک به جهان مان، برای نجات حیوانات، تاکنون انجام داده اید. باشد که خداوند شما را برای همیشه و چندین برابر، در این زندگی وپس از آن برکت دهد. عشق من نثار همه شما، وگان ها، غیر وگان ها، همجنسگراها (زن و مرد)، دوجنسگراها، همگان. کودکان و سالخوردگان، زنان و مردان، حیوانات و موجودات نامرئی، درختان و گیاهان، عشق من نثار همه شما. خداوند به همه ما برکت دهد! خداوند به جهان ما برکت دهد! ممنون، ممنون و بازهم ممنون. خدا نگهدار
( استاد. فرمودید آنچه که سگ تان به شما گفت را به شما یادآوری کنیم.) نمی دانم که آیا آنها هنوز هم می خواهند گوش بدهند. خب، سگهای من... همه سگ ها این توانایی را ندارند، اما یکی از سگ های نجات یافته ی من، او را از خیابانی در تایلند پیدا کرده و پناه دادم. او آن موقع مثل یک توله بنظر می رسید، و فکر می کردم او متعلق به گروه توله هایی است که قبلا پناه داده ام. اما سن او بیشتر است، آن موقع سه ساله بود. این را بعدا دکتر به ما گفت. او هنوز هم با من است، و او غیبگو است. از آنجاییکه او شاهد این بوده که انسانها والدینش و سگ های دیگر را در زمین گلف کشته اند- صاحبان زمین گلف نمی خواهند که سگ ها آنجا را کثیف کنند، من هم اینرا درک می کنم. اما راه های زیادی برای خلاصی از سگ ها وجود دارد. می توانید آنها را ببرید و به مراکز سگ ها تحویل دهید، مراکز پذیرش سگها.
این همان چیزی است که بعدا به آنها گفتم که آنها هرگز نباید سگ ها را دوباره مسموم کنند. "کارما"ی بدی دارد. عذاب بسیار بدی در پی آن هست. شما دوباره متولد خواهید شد و مردم شما را مسموم خواهند کرد. و بعد، فردی که مسموم تان کرده را مقصر می دانید، اما این "کارما"ی شماست، عقوبت شماست.
خب، یکی از سگهای من، او بسیار کوچک است. به نظر می رسد، شاید از نژاد "لهاسا آپسو" باشد، یا "شیتزو" یا "مالتیز"، آن اندازه، اندازه ی "مالتیز" کوچک. او زیباست. چشمانش خیلی زیباست. او چشمهای بسیار آگاهی دارد. گاهی وقتی به شما نگاه می کند بارقه نور از آن ساطع می شود. حتی در تاریکی می توان دید که نور از چشمان او ساطع می شود. او هنوز هم از انسانها خیلی می ترسد، بجز کسانی که می شناسد. اما بیش از یک سال طول کشید تا او به ما اعتماد کند. و حالا او می آید و انگشتان پای من را می لیسد. او هر بار انگشتان پایم را لیس می زند. هر بار، حتی وقتیکه فقط به اتاق دیگر بروم و برگردم، باز هم انگشتان پایم را می لیسد. او واقعاً احترام قائل است. و نام او هم به معنی "احترام" است. من نمی خواهم سگهایم را به شما نشان دهم. متاسفم. زیرا قبلا که این کار را کردم، همه آنها بیمار شدند و انواع مشکلات برای آنها رخ داد. من این را نمی خواهم. میخواستم آنها را نشان دهم اما چنین نمیکنم. من وظیفه دارم از سگهایم محافظت کنم. من آنها را نجات می دهم. مجبورم. نمی توانم همه آنها را نشان دهم، الان هفت تا سگ داریم، قبلا بیش از ده تا داشتیم. مهم نیست. من عاشق همه آنها هستم. او کوچکترین آنهاست. او در درون بسیار فرابین است و بسیار قدرتمند است. او می تواند آینده را ببیند. حدودا، شاید سی سال جلوتر از ما را، او چیزهای زیادی را به من گفت. بعداً که بررسی کردم، دیدم درست است. من هم اینها را می دانم، فقط اینکه واقعاً شگفت انگیز است که یک سگ این همه چیز را بداند. او از انسانها خیلی می ترسید.
گرفتن او بسیار دشوار بود. من پاداش بزرگی برایش گذاشتم، میدانید، به پول تایلند، مبلغ خیلی زیادی بود. پاداش چند برابر در ازای پیدا کردنش گذاشتم. اما به آنها گفتم، که اگر موقع به دام انداختنش، به او صدمه بزنید، یا از نوعی دارت برای خواباندنش استفاده کنید- زیرا او سگ وحشی است، و تغذیه کافی نداشته است. اگر از چنین روشهای خشنی اقدام کنید، به شما پاداشی نمی دهم. اگر اثری از سم در او پیدا کنم، یا اگر بفهمم که متحمل رنج شده، صرفا بخاطر اینکه او را هر طور شده به دام بیاندازید تا پاداش بگیرید، آنوقت هیچ پاداشی نخواهید گرفت. حتی از شما شکایت هم می کنم. به آنها اینطور گفتم، ولی چنین کاری نمیکنم. شاید نه. اما فقط به آنها تذکر دادم، متوجه اید. ضرری ندارد که به آنها اخطار دهم.
خلاصه، در نهایت، آنها قفس بسیار بزرگی مثل یک اتاق درست کردند. بعد داخلش غذا گذاشتند، او قضیه را فهمید، بنابراین به مدت سه روز نیامد تا غذا بخورد. آنها فکر کردند که او مرده یا مشکلی برایش پیش آمده. اما روز سوم، شاید او خیلی گرسنه بود، آمد و خورد، او تب بالایی داشت. وقتی فهمیدم که او را گرفته اند، بلافاصله یکنفر را با ماشین فرستادم تا او را فورا پیش دکتر ببرد. خوشبختانه، او را به موقع گرفتیم. او تب داشت، اگر تب اش بیش از حد طولانی می شد، ممکن بود باعث بیماری دیستمپر شود. او گرسنه و ضعیف شده بود. اما خوشبختانه، زندگی او را نجات دادم و به دکتربردم، پیش خیلی از پزشکان. و الان حالش خوب است. فوق العاده است، دختر شگفت انگیزی است.
او با لیسیدن انگشتان پای من، احترام خود را ابراز می کند، نه مثل سگهای دیگر که دست من را لیس میزنند. او هم این کار را میکند، او مدام، هزار بار من را می بوسد. اما همیشه اول انگشتان پایم را می بوسد. فقط مواقعی که دمپایی هایی می پوشم که انگشتان پا از آن بیرون باشد. اگر كفش هایی بپوشم كه انگشتان پا را بپوشاند، او می فهمد و نزدیك نمی آید. بجایش سراغ دستانم می رود. خیلی بامزه ست. بنابراین، به دستیارانم می گویم، لطفاً فقط کفش هایی برایم بخرید که انگشتان پا را نمی پوشاند. او اینکار را دوست دارد. و هر وقت که من رامی بیند، بی وقفه من را می بوسد. اما همیشه، انگشتان پا مورد علاقه او است. می گویم، "چرا این کار را می کنی؟" "اوه، احترام". برای احترام، اسمش هم"احترام" است.
گاهی اوقات فراموش می کرد که من کی هستم و او کجاست. میدانید، بعنوان مثال او در لانه اش بود، ما برای سگ ها لانه درست می کنیم. او در آنجا بود و شاید در حال چرت زدن یا چیزی بود. من نزدیکش رفتم، خواستم ببینم خوابیده یا نه، یا روی او پتو بیاندازم. شبها هر وقت که بتوانم، روی سگها را می پوشانم، تقریبا همه شبها، چون من شبها هم کار می کنم.
و او ترسید، بسیار هوشیار و مراقب بود. و از من فرار کرد. گفتم، "من هستم، منم، من دوست تو هستم." اما او هنوز می دوید، نه آنطور که برای نجات زندگی اش بدود. اما ترسید، از من فرار می کرد. بنابراین، گفتم "چرا اینطور است؟ ما الان بیش از یکی دو سال است که با هم هستیم. تو دیگر به من اعتماد داری چرا؟ من صورت تو را هم می بوسم." آن کار را انجام میدادم. من صورتش را لیس می زدم تا او بداند که دوستش دارم. چون لیسیدن صورت با زبان، برای یک سگ مهمترین علامت عشق ورزی است. بنابراین، من این کار را کردم. برای همین او به من بسیار اعتماد پیدا کرد. فقط اینکه او مبهوت شده بود یا ترسیده بود. از او پرسیدم، "چرا هنوز از من می ترسی؟ فکر کردم که ما الان با هم دوست هستیم." او گفت، "ببخشید، فقط عادت است." گفتم: "عادت چی؟ چرا؟" او گفت، "ترس از انسان". دقیقاً کلمات او هستند، من به آن نمکی و فلفل[چیزی] اضافه نمی کنم. او گفت، "ترس از انسان." گفتم: "چرا از انسانها می ترسی؟ انسانها، بعضی ها خیلی خوب هستند چرا از انسان ترس داری، می توانی برای من توضیح دهی؟ من هم انسان هستم، میدانی؟ در قالب یک انسان هستم. و همه دستیاران که به من کمک می کنند که از شما مراقبت کنم، آنها انسان هستند، آنها نیز مهربان هستند. آنها مدیتیشن می کنند، حیوانات را نمی خورند. ما مهربان هستیم." او می گوید، او می داند؛ او میداند. این فقط عادت است - ترس از انسان. گفتم: "چرا؟" او گفت، "زیرا انسان ها"، من سخنان او را دقیقاً نقل می کنم: "انسانها، با موجودات دیگر خوب نیستند. و آنها همچنین با یکدیگر هم خوب نیستند." خدای من. او اینرا با چشمان یک سگ مشاهده کرده بود. و او خیلی ترسیده بود. آنقدر آسیب روانی دیده بود که حتی از من ترسید، کسی که هر روز با او میخوابد و من در حضور آنها کار میکنم. آنها میدانند. او در کنار من می نشیند. در اصل من یک صندلی کار داشتم. یک صندلی دفترکار که چرخ دارد. ولی او دوست دارد نزدیک من باشد، و من میخواستم درمقابل بقیه سگها از او محافظت کنم. زیرا سگهای دیگر بزرگتر هستند و او می پرد، و ممکن است آنها روی او بپرند. پس من او را بغل خودم میگذاشتم و هر روز به این شکل بود. من کار میکردم و او درکنارم خرناس میکشید. او انقدر آسیب روحی دیده که فراموش کرد و از من ترسید، به این شکل بود.
من او را مقصر نمیدانم. فقط احساس شرمساری میکنم. که این را یک سگ باید بگوید. یک سگ باید به ما بگوید که ما با یکدیگر خوب نیستیم. چه برسد به اینکه با گونه های دیگر موجودات خوب باشیم. این دقیقاً کلمات او بودند. تصور کنید او چقدر باید فرزانه باشد. نخبه باشد. یک سگ. و او یک سگ ولگرد بوده. او میرفت و زباله میخورد تا بتواند زنده بماند. و ۳ سال به تنهایی زنده ماند، بدون والدین. و هیچ کس نمیتوانست او را گیر بیاندازد زیرا او تا بالای کوه میدوید و آنجا پنهان میشد. آنها نمیدانستند او کجا رفته بنابراین نمیتوانستند او را بگیرند. حتی با اینکه میدانستند او بالای کوه رفته ولی آن یک کوه بزرگ بود. قبلا، هم اینگونه بود. من سعی کردم نزدیک او بروم و او به بالای کوه میدوید، بعد دیگر منصرف شدم. و یکبار تقریبا او را گیر انداختیم ولی او با تمام قدرتش به سختی تلاش کرد. تلاش کرد و بعد رفت. و از آنجاییکه باید آن محل را ترک میکردم و برمیگشتم به نزدیکی بانکوک، تا کارهای دیگر انجام دهم و آنجا زندگی کنم. بنابراین به کارکنان زمین گلف گفتم لطفا او را برای من بگیرید و من به شما پاداش میدهم. و پاداش هم دادم. این اولین باری نبود که به آنها پاداش میدادم. دفعه های دیگر هم برایم سگها را گرفتند. بهرحال، اینگونه است. این داستان سگ من بود زیرا ما درمورد انسانها و حیوانات صحبت میکنیم.
پس ما باید واقعا درون خود را مشاهده کنیم تا ببینیم آیا ما شایسته این هستیم که یک فرزند خدا نامیده شویم و فقط یک انسان باشیم. به اندازه کافی شفیق هستیم که یک انسان باشیم. متاسفم اگر به هرشکلی شما را رنجاندم. ولی از این متاسف نیستم که این چیزها را به شما گفتم. غالبا، من به این صراحت حرف نمیزنم، معمولا ملایم تر میگویم. ولی امروز میخواستم به شما همه چیزهایی را که قصد دارم بهتان بگویم، بگویم. دیگر نمیخواهم حرفهایم را ملایم کنم. دیگر فرصت مان کم است. دنیای ما حقیقتا در وضعیت اضطراری قریب الوقوع است. دیگر نمیتوانم بنشینم و برایتان لالایی بخوانم و روی سرتان دست بکشم و بگویم: "پسر خوب، دخترخوب." نه، نه. نه. لطفا بیدار شوید. لطفا بیدار شوید. وگرنه همه ما از بین میرویم. من با مرگ مشکلی ندارم. کار این دنیا سخت است. آموزش به مردم مشکل است. من با رفتن مشکلی ندارم. واقعاً اینگونه است. من دروغ نمی گویم. ولی حالا که دیگر اینجا هستم. من می خواهم که شما یک مکان خوب برای اقامت داشته باشید و بعد از آن هم، به مکانی خوب بروید. چیزهای زیادی را به شما گفتم.
لطفا توجه کنید. لطفا خلوص و عشق من را حس کنید. لطفا حیوانات را دوست داشته باشید، به همان روشی که من شما را دوست دارم. آنگاه خواهید دانست. حس خواهید کرد که یک شخص متفاوتی درون شما بیدار شده و به خود افتخار میکنید. و احساس خواهید کرد که زندگی شما ارزش دارد، چه بهشت باشد یا نه. اما اگر به وگان تغییر کنید، من قول می دهم شما را به خانه می برم، هر جایی که شما آنرا خانه می نامید. اما نه به جهنم. قطعاً، من به شما قول می دهم. و اگر کسی که برای کشتن انسان یا حیوان نیز اسلحه تولید می کند، اگر اکنون مسیرش را تغییر دهد، همین حالا تغییر کند و دیگر آن تجارت را انجام ندهد. کارهای خیرخواهانه تری انجام دهد، تولید لباس، ایجاد رستوران (وگان) ایجاد هتل، کاری که مردم از آن لذت ببرند و احساس راحتی کنند. قول می دهم، شما را نیز به بهشت ببرم. میتوانید حرفم را باور کنید. من به شما دروغ نمی گویم. برای چی؟ من چیزی از شما ندارم. من حتی شما را شخصاً نمی شناسم. باشد که بهشت شاهد من باشد. خدا می داند که من حقیقت را می گویم.
بسیار خوب، روحهای زیبای من، اکنون شما را ترک می کنم. اگر دوباره وقت داشته باشیم، شاید دوباره یکدیگر را ببینیم. در غیر این صورت، عشق من به شما و همه موجودات، موجودات ذیشعور یا بدون آگاهی. باشد که خداوند ما را برکت دهد و دنیای ما را برکت دهد. ناماسته. به امید دیدار. به امید دیدار. برکات بر شما باد. خدا شما را برکت دهد. بهشت از شما محافظت کند. چائو (خداحافظ).